هدف چیست
در مقاله « هدف چیست » می خواهم در مورد موضوع مهم « شیوه صحیح هدفگذاری » یا « روش صحیح هدف گذاری » با شما صحبت کنم. قطعا اگر تا پایان مقاله همراه ما باشید می توانید یک تغییر و تحول بزرگ در زندگی تان ایجاد کنید.
ضمنا با یکبار خواندن این مقاله را کنار نگذارید زیرا حتما بروزرسانی خواهد شد و مطالب جدید و به روز در آن قرار خواهد گرفت.
در یک مطلب دیگر در مورد اینکه هدف گذاری چیست صحبت کرده ایم.
در ابتدا یک تعریفی از هدف داشته باشیم.
هدف چیست ؟ و چگونه باید باشد ؟ داشتن هدف در زندگی چقدر مهم است؟ روش صحیح هدف گذاری چیست؟
چرا بعضی ها هدف ندارند؟ چرا گاهی با شور و اشتیاق هدفی را انتخاب می کنید اما مدتی بعد بی انگیزه می شوید؟ اصلا هدف چیست و چرا اینقدر در زندگی ما مهم است؟
از کجا دریابید که در چه زمینه هایی استعداد و قابلیت دارید و علاقه مندی هایتان بیشتر در چه موضوعاتی است؟ چگونه هدفی صحیح را که در راستای علایق و استعدادهایتان هست را انتخاب کنید؟
بعد از آنکه هدف خود را انتخاب کردید، در ارتباط با آن باید چه کارهایی را انجام دهید؟ و…
سوالات بی شماری که قصد دارم در این مقاله به آن بپردازم تا شما دوست عزیز هدف گذاری صحیح را بیاموزید و بتوانید هدف خود را در زندگی مشخص کنید و به آنچه می خواهید دست یابید.
هدف چیست ؟
تعریف هدف گذاری : هدف خواسته دقیق و روشن و وضعیتی است که می خواهید در آینده داشته باشید که مدام ذهن شما را برای رسیدن به آن درگیر خود می کند.
پیشنهاد می کنم حتما مطلب هدف گذاری چیست ؟ را با دقت مطالعه کنید و تاثیر آن را در آینده خود ببینید
هدف همان خواسته ای است که میخواهید به آن برسید یعنی رسیدن به آن چه می خواهید و می توانید باشید. اما متاسفانه خیلی ها در انتخاب هدف سردرگم هستند.
هدف همان تصاویر خوبی است که در ذهن، از خود و زندگی آینده خود ساخته اید.
هدف همان نتیجه ای است که در اثر برنامه ریزی، تلاش و پشتکار شما به دست می آید.
چرا داشتن هدف در زندگی این قدر مهم است؟
داشتن هدف ضروری است چون حرکت بدون هدف معنایی ندارد. وقتی هدف ندارید در چه راهی قدم خواهید گذاشت؟ مگر فرقی هم می کند که به کجا بروید؟
به تصویر بالا دقت کنید
این مثال در مورد آدم ها هم همین طور است.
خیلی افراد بدون هیچ هدفی زندگی می کنند و اگر از آنها بپرسید برنامه فردایشان چیست، می گویند: «نمی دانم، حالا تا فردا خدا بزرگه، اصلاً تا فردا کی مرده کی زنده.»
یا اگر بپرسید بعد از اتمام تحصیلات می خواهید چه کاری را شروع کنید می گویند: «هر کاری پیش بیاد، باید ببینم چی میشه.»
دوست عزیز! اگر نتوانید وضعیت خود را در آینده مشخص کنید، ناچار محیط اطرافتان، وضعیتی را به شما تحمیل می کند و مثل کشتی بدون مقصدی می شوید که در دریای پر تلاطم اختیارش به دست بادها می افتد.
وقتی هدف نداشته باشید یک زندگی تکراری و بیهوده خواهید داشت.
شبها که به رختخواب می روید شوق و انگیزه ای برای از خواب بیدار شدن و طلوع دوباره خورشید ندارید.
صبح بدون هیچ انگیزه ای از خواب بلند می شوید. به خود می گویید: «از خواب بیدار شدن من چه فایده ای دارد»
واقعا شما دوست دارید چنین زندگی داشته باشید؟
آیا می خواهید شرایط بیرونی و آدم های اطرافتان سرنوشت شما را به دست بگیرند؟
آیا می خواهید یک زندگی یکنواخت و بیهوده را ادامه دهید؟
اصولاً همه مردم کار و فعالیت می کنند. شما هم در بین اطرافیان خود می بینید که برای خود شغلی دارند از صبح تا شب سر کار هستند اما اگر از همین آدم ها بپرسید هدف آنها در زندگی چیست جواب اکثرشان این است که «اِ اِ اِ نمی دونم» یا «باید راجع بهش فکر کنم»
یا اگر بپرسید از زندگی خود، فعالیت روزانه و شغل راضی هستند جواب می دهند: «نه از سر اجبار است. به خاطر ازدواج مجبور شدم هر چه زودتر شغلی برگزینم، به دلیل بی پولی این کار را انتخاب کردم، به خاطر چشم و هم چشمی با دختر خالم به کلاس آموزشی شنا رفتم و …»
قطعا این افراد هرگز به جایگاهی که دوست دارند و لیاقتش را دارند نمی رسند. و این فاجعه ست.
شما هم اگر هدف هایتان را ندانید زندگیتان با شانس، تصادف و جبر شرایط محیطی پیش می رود، به چیزهایی می رسید که برایتان اتفاق بیفتد به جای اینکه خودتان آن اتفاق ها را ایجاد کنید.
تعیین هدف حس خوبی در شما به وجود می آورد زیرا می دانید فعالیت هایی که در طول روز انجام می دهید به آنچه که نهایتاً در زندگی خود می خواهید منتهی می شود.
این حس خوب انرژی و انگیزه شما را برای زندگی چندین برابر می کند. خوشحال هستید از اینکه می توانید سرنوشت زندگیشان را خود رقم بزنید و زندگی دلخواهتان را بسازید.
هدف ما در این مقاله هم همین است. ما می خواهیم شما شیوه صحیح هدفگذاری را به شما آموزش می دهیم تا شما هم بتوانید زندگی که همیشه در رویاهایتان به آن می اندیشید را برای خود بسازید.
آیا تا به حال به این اندیشیده اید که چه ویژگی باعث می شود یک فرد شکست ناپذیر و موفق باشد؟
بله! داشتن هدف مشخص.
یکی از ماندگارترین نام های دنیای بسکتبال مایکل جردن است.
او در دوران کودکی عاشق بسکتبال بود. هدف او این بود که بسکتبال را به عنوان حرفه اصلی خود انتخاب کند ولی قبل از رسیدن به موفقیت هایش، بارها شکست را تجربه کرده است.
او زمانی که در دبیرستان بود به بسکتبال علاقه بسیاری داشت، اما هرگز نمی توانست به تیم اصلی مدرسه راه پیدا کند.
اما این موضوع باعث نشد که او ناامید شود و از کار و تلاش دست بکشد، بلکه تلاش خود را چند برابر کرد، بیشتر تمرین کرد و توانست سال بعد عضو تیم بسکتبال شود.
شما هم اگر مثل افراد موفق برای زندگی خود هدف مشخص و روشنی داشته باشید قطعا با انگیزه بیشتری تلاش می کنید، از موانع، مشکلات و سختی های در طول مسیر ناامید نو خسته نمی شوید.
شاید برای شما جالب باشد که بدانید ۹۷ درصد مردم دنیا از استعدادها و توانایی های خاص و منحصر به فردِ خود آگاه نیستند و در زندگی خود هدف مشخصی ندارند پس مجبورند برای کسانی که از این توانایی ها آگاه و هدفمند هستند، کار کنند!
دلیل این عدم آگاهی کاملاً واضح است. این آموزش ها در جایی گفته نمی شود و به همین خاطر است که اکثریت مردم فقط از رویاهایشان صحبت می کنند یا هربار که برای خود هدفی تعیین می کنند، با ناکامی مواجه می شوند.
اما علت این ناکامی ها چیست؟
تا به حال درمورد همسو بودن استعداد های انسان با اهداف چیزی شنیده اید؟
جالب است که بدانید شما در درون خود چند ویژگی منحصر به فرد دارید که با پیدا کردن آنها می توانید به یک نابغه تبدیل شوید!
هدف تعیین کردن شاید خیلی راحت به نظر برسد ولی چیزی که مهم است اینست که این اهداف چقدر با استعدادهای درونی مان سازگار است؟
خب از کجا بفهمیم که استعدادهای درونی ما چیست تا بر اساس آن برای خود هدف تعیین کنیم؟
چگونه استعداد های نهفته خودمان را کشف کنیم ؟
چگونه تبدیل به یک نابغه شویم ؟
من یاسر مهدویان ، نویسنده، سخنران و مدرس دوره های مهارت های فردی و پایه گذار وب سایت زیبا اندیشی در ایران
در محصول « هدف گذاری به روش نابغه ها » به روش صحیح هدفگذاری را به شما آموزش می دهم.
برای شروع و قدم گذاشتن در مسیر خواسته هایتان باید انگیزه لازم و کافی را داشته باشید.
اگر انگیزه نداشته باشید یا اصلا قدمی بر نمی دارید یا کارتان را نصفه و نیمه رها میکنید.
احتمالا برای شما هم پیش امده که هدفی را تعیین و با شور و اشتیاق شروع به حرکت می کنید.
به خود می گویید: «دیگر تمام شد، دیگر هیچ چیز نمی تواند مانع من شود و …» اما چندی بعد بنا به دلیلی (مثل یک اشتباه یا شکست) همه چیز فراموش می شود و دیگر اثری از آنهمه شور و اشتیاق اولیه نیست.
شما در مقاله « هدف چیست » می آموزید چگونه انگیزه و انرژی خود را حفظ کنید تا ناهمواری های مسیر شما را پشیمان، ناامید و خسته نکند.
من می خواهم روش های ایجاد و حفظ انگیزه را آموزش دهم تا با انگیزه و شور و اشتیاق فراوان به سمت خواسته های خود حرکت کنید و یک زندگی جدید، زندگی که دلخواهتان هست را شروع کنید.
انگیزه ما را وادار به حرکت می کند تا کاری که واقعا دوست داریم انجام دهیم یا به خواسته ای که واقعا داریم برسیم.
می خواهم با یک مثال نقش و اهمیت انگیزه را در رسیدن به هدف هایتان توضیح دهم.
دانش آموزی را در نظر بگیرید. هدفش این است در کنکور سراسری در رشته پزشکی قبول شود.
او بی روحیه است. انگیزه و انرژی ندارد. با شور و اشتیاق تست نمی زند. ساعات درس خواندن او با بی حوصلگی سپری می شود. برای خواندن دقیق تر و مفهمومی ، برای زدن تست های بیشتر نیز تلاش نمی کند.
به نظر شما آیا این دانش آموز نتیجه دلخواهش را کسب می کند؟
او در آزمون شرکت می کند و بدترین نتیجه را می گیرد زیرا درست درس نخوانده است.
درنقطه مقابل یک دانش آموز باانگیزه و پر انرژی را در نظر بگیرید که هدف او هم قبولی در رشته پزشکی است.
او آنقدر انگیزه دارد که ساعات درس خواندن خود را بیشتر می کند. در کلاس های تقویتی، تست زنی و آزمون های آزمایشی شرکت می کند و جالب است که در این مسیر نه تنها احساس خستگی نمی کند بلکه روز به روز تلاش خود را بیشتر و بیشتر می کند. چرا؟ چون شاد و با انگیزه است. او در آزمون سراسری شرکت می کند و رتبه خوبی را کسب می کند.
پس ببینید چقدر مهم است که قبل از قدم گذاشتن در مسیر هدف هایتان، انگیزه و روحیه قوی داشته باشید. در غیر اینصورت با یک شکست کوچک خیلی زود روحیه تان ضعیف می شود، خود را بازنده میدان می بینید و از هدفتان منصرف می شوید و آن را رها می کنید.
برای داشتن انگیزه این نکته را به یاد داشته باشید که انگیزه سن و سال نمی خواهد.
من افرادی را دیده ام که وقتی سن شان از مرز ۳۰ یا ۴۰ سال گذشت می گویند: «من ۳۵ سالمه دیگه از من گذشته، دیگه آن شور و قدرت جوانی را ندارم که چنین و چنان کنم. دیگه مثل قدیما حال و حوصله ندارم و …»
وقتی به آن ها پیشنهاد ادامه تحصیل داده می شود می گویند: «نه ممکن نیست. حافظه مان دیگر به خوبی جوانی نیست.»
وقتی به آنها پیشنهاد راه اندازی کسب و کار مورد علاقه شان داده می شود می گویند: «نه غیر ممکنه. من دیگر جون و قوه ۱۰ سال پیش را ندارم.»
به راستی چه اتفاقی افتاده است؟ خیلی از ما فکر می کنیم که با افزایش سن، رشد مغز متوقف می شود. قدرت مان کم می شود. چرا؟
من کارآفرینی را می شناسم که در سن ۶۰ سالگی کسب و کار مورد علاقه اش را راه اندازی کرد یا پیرزنی که در سن ۸۰ سالگی ادامه تحصیل داده است. چه فاکتوری اینها را در این سن و سال به تلاش و حرکت وا داشته است؟
خب معلومه! انگیزه قوی و اشتیاق برای رسیدن به خواسته شان.
این انگیزه است که انسان را هر روز جوان تر می کند. اگر شما در زندگی انگیزه ای محکم و قوی داشته باشید نه تنها پیر نمی شوید، بلکه هر روز جوان تر می شوید و توانایی هایتان نیز افزایش خواهد یافت.
شما هر چیزی را که بخواهید می توانید به دست بیاورید فقط باید ابتدا انگیزه و انرژی لازم را داشته باشید.
رسیدن به اهداف و رویاهایتان حق شماست.
داشتن هر چیزی که می خواهید، یک زندگی آسوده، زندگی در خانه رویایی با همسر رویایی، سفرهای زیاد، لباس های زیبا، غذاهای خوشمره حق شماست.
شما می توانید اینها را داشته باشید به شرطی که اول از همه باور کنید «می توانید».
پیشنهاد می کنم اگر به دنبال انگیزه ای قوی برای شروع یک زندگی جدید و دلخواهتان هستید باید روش صحیح آن را بیاموزید. در این فیلم به شما آموزش می دهیم چکار کنید تا با اشتیاق در مسیر خواسته هایتان حرکت کنید و هیچ چیز و هیچ کس مانع موفقیت شما نشود.
برای شروع مهم ترین قدم ایجاد انگیزه قوی در خود است.
راهکار اول: هدف هایتان را صحیح انتخاب کنید.
وقتی در زندگی تکیف خودتان با خود مشخص نیست، وقتی نمی دانید چه خواسته ای دارید، پس چطور میخواهید در خود انگیزه ایجاد کنید؟
خیلی از مواقع بی انگیزه اید چون بِلاتکلیف هستید.
اصلا نمی دانید می خواهید چکارشوید؟ نمی دانید در کنکور می خواهید چه رشته ای را انتخاب کنید؟ نمی دانید چه شغلی داشته باشید؟ نمی دانید همسرتان باید چه ویژگی هایی داشته باشد؟ نمی دانید چه کلاس آموزشی بروید؟ چه مهارت هایی را فرا بگیرید.
وقتی مقصد برای شما معلوم نباشد و ندانید چه مسیری را باید بروید، مدام از این شاخه به آن شاخه می پرید. هیچ کاری شما را راضی نمی کند.
وقتی هیچ تصوری از مقصد دلخواهتان نداشته باشید معلوم است که انگیزه ای هم برای رفتن در آن راه ندارید.
گاهی هم بی انگیزه اید چون درست به هدف نزده اید. شیوه صحیح هدفگذاری را بلد نیستید.
هدفی را برای خود مشخص کرده اید اما این هدف مناسب شما نیست. در ابتدا با اشتیاق آن را دنبال می کنید اما بعد مدتی می فهمید که اشتباه کردید بنابراین انگیزه تان را از دست می دهید.
برای اینکه انگیزه داشته باشید اول از همه باید هدف داشته باشید.
یک هدف گذاری خوب و حرفه ای می تواند یک انگیزه خوب در شما ایجاد می کند که می تواند باعث تلاش بیشتر و بیشتر شما شود.
اگر در انتخاب هدف تردید دارید و می خواهید زندگی دلخواهتان را بسازید اما نمی دانید از کجا و چگونه شروع کنید، پیشنهاد می کنم محصول « هدفگذاری به روش نابغه ها » را تهیه و گوش دهید.
اگر قبلا برای خود اهدافی انتخاب کردید اما بعد از مدتی، انگیزه خود را از دست دادید و نیمه کاره رها کردید، مشکل از شما نیست.
مشکل از نحوه هدف گذاری و همسو نبودن اهدافتان با استعدادهایتان است.
اگر استعدادها و توانمندی های نهفته خود را کشف کنید و مطابق آنها هدف هایتان را پیدا کنید و زندگی که دوست دارید را برای خود بسازید قطعا هیچگاه به زندگی دیگری حسرت نخواهید برد.
اما کشف قابلیت هایتان و انتخاب هدف بر اساس آن نیاز به آموزش دارد.
متاسفانه هیچ جا به ما یاد نداده اند که چگونه می توانیم استعداد های خود را کشف کنیم و همین می شود که اکثرا در حسرت رویاهایمان می مانیم.
ما فایل صوتی « هدفگذاری به روش نابغه ها » را به شما پیشنهاد می دهیم.
در این فایل صوتی آموزشی تکنیک های تخصصی و تمرین های عملی برای یافتن استعداد منحصر به فرد شما و هدفگذاری بر طبق آنها را آموزش داده ایم.
اگر می خواهید …
- استعدادهای نهفته خود را شناسایی کنید.
- شیوه صحیح هدفگذاری را یاد بگیرید.
- هدف هایتان را بر طبق استعداهایتان انتخاب کنید.
- چرا اغلب بعد از انتخاب هدف، دلسرد می شوید و دنبال رسیدن به اهدافتان نمی روید.
محصول آموزشی « هدفگذاری به روش نابغه ها » را حتما تهیه کنید و گوش دهید تا در انتخاب هدف هایتان اشتباه نکنید و یک عمر مسیر نادرست را نروید.
به شما پیشنهاد می کنم اصول صحیح هدف گذاری را یاد بگیرید و به آرزوهای قشنگتان در زندگی برسید.
راهکار دوم: زمانی که در نیمه مسیر هستید، پشتکار داشته باشید.
وقتی در راه رسیدن به یک هدف هستید، در ابتدا بسیار آسان است که به خود انگیزه بدهید.
در آغاز شما به نتیجه نهایی فکر میکنید هنوز با سختی ها و مشکلات در میانه مسیر برخورد نکرده اید، هنوز شکست نخورده اید و پر از شور و شوق و هیجان هستید.
انگیزه داشتن در پایان کار هم بسیار آسان است. زمانی که پایان کار نزدیک است، هیجانِ دیدنِ نتیجه نهایی میتواند شما را به سمت جلو سوق دهد.
اما در میانه راه بودن، سختترین مرحله انجام یک کار است.
در این مرحله شور و هیجان اولیه کم شده است و هنوز هم تا انتهای مسیر راه زیادی در پیش دارید. درست در وسط کار، میفهمید که چقدر کار و زمان نیاز است، به پول بیشتری نیاز دارید تا هدفتان را به سر انجام برسانید.
شما خسته و ناامید شده اید، زمان هایی را بی خوابی کشیده اید، سختی کشیده اید، بارها اشتباهاتی مرتکب شده اید، شکست خورده اید، خیلی از لذت های زودگذر را برای رسیدن به خواسته تان رها کردید.
مثل دانش آموزی که برای قبولی در رشته پزشکی باید خیلی از مهمانی ها، تفریح و گردش ها را برای مدتی کنار بگذارد.
حالا چه باید بکنید؟
اگر در میانه راه بی انگیزه شدید این ۵ تکنیک را به کار بگیرید تا هدف خود را رها نکنید:
تکنیک اول:
وقتی که در میانه راه هستید، به این فکر کنید که در ابتدا چرا این هدف را انتخاب کردید و می خواستید به آن برسید؟
مثلاً اگر هدف شما این بوده است که «در رشته ورزشی تکواندو قهرمان شوید.»
از خودتان بپرسید: چرا من این رشته ورزشی را انتخاب کردم؟ به این بیندیدشید که شما به دنبال مدال طلا، مشهور بودن، بالا بردن پرچم کشورتان و جوایز ارزشمند آن بودید.
اغلب اوقات پرسیدن اینگونه سوالها از خودتان میتواند شما را از ناامیدی خارج کرده و انگیزه را به شما برگرداند.
تکنیک دوم:
کنفوسیوس می گوید: «تا زمانی که شما به راه خود ادامه میدهید، اهمیتی ندارد که چقدر آهسته حرکت میکنید.»
یعنی چه؟ یعنی حتی اگر در میانه راه مدتی بی انگیزه شُدید، کار را کاملا رها نکنید. شاید از سرعتتان کم شود اما آهسته، آهسته و با سرعتی کمتر به راهتان ادامه دهید.
هر روز فعالیتهایی انجام دهید که شما را به هدف نهاییتان نزدیک میکند. حتی اگر این اقدامات کوچک باشند، اهمیتی ندارد، مهم این است که شما در حال حرکت هستید.
به یاد داشته باشید که این وضعیت همیشگی نیست و خیلی زود شروع به کار کنید تا هرچه سریعتر از این وضعیت خارج شوید.
تکنیک سوم:
موفقیت های کوچک و بزرگی که تا اینجای مسیر داشتید را با خود مرور کنید. مهم نیست این پیروزی ها چقدر کوچک و جزئی هستند.
در کتاب «اصل پیشرفت»، نوشتهی ترزا آمابیل و استیو کرامر، آمده است از پیروزیهای کوچک برای لذت و به هیجان آوردن خودتان استفاده کنید.
این دو نویسنده، مطالعهای روی ۲۳۸ کارمند از هفت شرکت مختلف انجام دادند و تاثیر موفقیتهای کوچک و جزئی را بر موفقیتهای بزرگتر و طولانیمدتتر مورد ارزیابی قرار دادند.
این دو محقق به اکتشافات مهمی رسیدند. آنها فهمیدند شناسایی و مرور دستاوردهای کوچک روزمره، باعث تقویت روحیه و انگیزهی این کارمندان شده بود، احساسات مثبتشان را بیشتر کرده بود و همچنین دید بهتری نسبت به شرکت، همکاران و کارشان پیدا کرده بودند.
روانشناسان دریافتند، هر نوع دستآوردی (کوچکی اش مهم نیست) میتواند به ما احساس غرور، رضایت و اشتیاق بیشتر برای ادامه مسیر بدهد.
ارزش قائل شدن برای تمام مراحلی که در آنها موفق بودهاید، رمز موفقیت و حفظ انگیزه است.
تکنیک چهارم:
دست از سرزنش خودتان بردارید، اشتباه و شکست، اجتنابناپذیر است.
همهی ما آدمها دچار اشتباه میشویم. وقتی سعی داریم به خواسته بزرگی برسیم، گاهی زمین میخوریم. این اتفاق بخشی از فرایند رفتن به دنبال آرزوهای بزرگ است.
اگر در میانه مسیر شکست هایی داشتید و اشتباهاتی مرتکب شُدید به جای تمرکز روی اینها سعی کنید از آن درس بگیرید، تجربه کسب کنید و این به امتیازی جهت رسیدن به موفقیت تان تبدیل شود.
من شعار نمی دهم. شما باید از شکست و اشتباهات درس بگیرید، نه اینکه فقط خود را سرزنش کنید و دائما حسرت گذشته را بخورید «چرا این کار را کردم، چرا اینجوری شد، کاشکی این اتفاق نمی افتید و …» را کنار بگذارید.
باید یاد بگیرید که خودتان را ببخشید، بلند شوید و به جلو حرکت کنید.
پیشنهاد می کنم فیلم «چگونه احساس گناه را از خودمان دور کنیم؟» را با دقت ببینید و گوش دهید. در این فیلم توضیح می دهیم چگونه با گذشته خود برخورد کنید تا دنیای شما متفاوت شود.
دوستی تعریف می کرد: «تصمیم گرفتم یک گلخانه راه اندازی کنم. به این کار علاقه خیلی شدیدی داشتم. با انگیزه قوی و شوق فراوان در این مسیر قدم گذاشتم. اما در پیش بردن کار با موانع و مشکلات زیادی برخوردم. مثلاً در گرفتن مجوز دوندگی زیادی کردم.
البته یک اشتباه بزرگ هم داشتم. مثلاً پول زیادی نداشتم و به جای وام، پول بهره ای گرفتم و در مدتی کوتاه باید سود زیادی را پرداخت می کردم. همین باعث شد نه تنها هیچ سودی نصیبم نشود بلکه هر ماه ضرر زیادی هم بدهم. این برای من درسی شد تا هیچگاه به طرف پول بهره ای نرودم.
مشکلات و موانعی که برای مجوز راه اندازی کار، خرید زمین و قرارداد با کارخانه ها برای فروش محصول داشتم شکر خدا یواش یواش پشت سر گذاشتم.
حالا بعد از ۱۰ سال وقتی به گذشته نگاه می کنم به خودم افتخار می کنم با تمام سختی ها جنگیدم و از میدان به در نرفتم و به اشتباهاتم همچون معلمی بزرگ نگاه می کردم.
داشتن صبر، حفظ شکیبایی، مقاومت، تلاش، در حین یک پروسهی بلند و طاقتفرسا، لازم است.
همیشه سعی کنید در هر کدام از شکستهایتان درسهای باارزشی پیدا کنید.
از خودتان بپرسید: «از این شکست چه چیزی میتونم یاد بگیرم؟»
نباید اجازه دهید ترس از شکست زندگی شما را از کار بیندازد.
تکنیک پنجم:
اگر در میانه راه انگیزه تان را از دست داده اید و دلتان می خواهد پشت پا به همه چیز بزنید از یک دوست یا کسی که قبلا شرایط شما را داشته کمک بگیرید. در انجمن یا کمپین های مرتبط شرکت کنید با افراد مختلف صحبت کنید. از مشکلات و سختی های خود بگویید. درددل، حرف ها و راه حلهای آنها را نیز بشنوید.
مسلما وقتی ببینید افراد دیگری هم بوده اند و هستند که شرایط شما را دارند انرژی می گیرید به خود می گویید: «من تنها نیستم» بعد دوباره شروع می کنید چون آنها هم سختی های زیادی کشیده اند اما بالاخره موفق شده اند و امروز خوشحال هستند.
با اجرای ۲ راهکار بالا (یعنی ابتدا هدف هایتان را صحیح انتخاب کنید. دوم زمانی که در نیمه مسیر هستید، پشتکار داشته باشید) انگیزه در وجود شما حفظ خواهد شد.
چگونه استعداد خودرا کشف کنیم
بعد از ایجاد انگیزه قوی و حفظ آن باید استعدادهای واقعی و قابلیت های نهفته تان را شناسایی کنید. شما باید استعداد و علائق خود را بشناسید و بدانید چه توانایی هایی دارید و بعد بر اساس آنها هدف هایتان را انتخاب کنید.
خیلی از آدمها بدون اینکه هدف مشخصی در زندگی داشته باشند، فقط عمر میگذرانند و وقت، انرژی، پول و امکانات شان را صرف کارهای بیهوده و تکراری می کنند.
این دسته از افرادِ بی هدف، شاید تا ۵۰ سالگی یا حتی تا آخر عمر هم نفهمند عمرشان را به پوچی هدر دادهاند.
اما در این میان ممکن است عده ای چون هدف زندگیشان را پیدا نمیکنند، حسابی آشفته، خسته، ناامید، بی انگیزه و بدحال شوند و از اینکه زندگیشان، هیچ مفهومی ندارد، به شدت افسرده شوند.
اغلب ما بعد از اینکه درسمان تمام میشود، به دنبال خواسته دلمان نمی رویم. میرویم سرِ کار تا پول در بیاوریم.
معتقد هستیم: «زندگی خرج داره، باید هر چه زودتر پول در بیاریم ازدواج کنیم، اگه مدتی بیکار دور بگردیم مردم چی میگن و …» همه اینها دست به دست هم می دهد تا هر چه زودتر به دنبال کاری باشیم.
یادمان می رود ۵ سال پیش چه علایقی داشتیم؟ قبلا در چه زمینه هایی موفق بودیم و حتی جوایزی نیز کسب کردیم.
خودم بین ۱۸ تا ۲۵ سالگی، مدام داشتم از این شاخه به آن شاخه میپریدم. حتی کسب و کارهای زیادی را راه انداختم اصلا نمی دانستم هدف چیست ، اما تازه در ۲۷ سالگی بود که فهمیدم از زندگی چه میخواهم. الان خیلی خوشحالم که هدفم در زندگی را پیدا کردم و آن را دنبال می کنم.
به احتمال خیلی زیاد، شما هم مثل من هستید و اصلا نمیدانید که هدف چیست و از زندگی چه میخواهید.
این چالشی است که تقریبا همه افراد دچار آن می شوند. «قراره با زندگیم چی کار کنم؟ به چی علاقه دارم؟ توی چی استعداد دارم؟»
گاهی وقتها، آدمهای ۴۰ یا حتی ۵۰ ساله را می بینم که گِله و شکایت میکنند و می گویند: «هنوز نمیدانم از زندگی چه میخواهم.»
آیا شما هم دوست دارید بعد از گذشت ۵۰ سال از زندگیتان بنشینید و حسرت بخورید؟
قطعا نه! بیایید یک تصمیم قاطعاته برای زندگی تان بگیرید. به خودتان قول دهید زندگی که دوست دارید برای خود بسازید.
چگونه هدف زندگی خود را پیدا کنیم
تعیین هدف : برای اینکه بتوانید هدف خود را پیدا کنید باید این ۲ مرحله را اجرا کنید.
یک خودکار و دفترچه بیاورید.
سوالات مرحله شخصیت شناسی و شناخت علاقه مندی ها را با دقت بخوانید و جواب سوالات را درون دفترچه یادداشت کنید.
مرحله اول: شخصیت شناسی
ابتدا خصوصیات اخلاقی و ویژگی های شخصیتی خود را کاملا بشناسید.
۱- فردی منطقی هستید یا احساسی و عاطفی. دوست دارید فردی متفکر باشید که عاقلانه رفتار می کند یا فرد عاطفی که با احساسات تصمیم می گیرد. ( مغزتان بر قلب حاکم است یا قلبتان بر مغز )
۲- قاطع، محکم و استوار هستید یا نرم و انعطاف پذیر.
۳- مهربان و لطیف هستید یا خشک، جدی و خشن.
۳- کم حرف، آرام، گوشه گیر، منزوی و متفکر هستید یا پرحرف، پرشور و نشاط و به دنبال جلب توجه دیگران هستید.
۴- تجربه چه کارهایی را دوست دارید؟ ( مثلاً بازی والیبال را خیلی دوست دارید، به کارهای فنی علاقه زیادی دارید، هنر آرایشگری را دوست دارید و …)
۵- چه کارهایی را دوست ندارید؟ ( مثلاً از بازی ها فکری مثل شطرنج متنفر هستید)
۶- چه چیزهایی شما را خوشحال می کند و از دیدن یا تجربه کردن آن لذت می برید؟ ( به طور مثال با دیدن یک قاب نقاشی لذت می برید)
۷- چه چیزهایی شما را ناراحت می کند و با دیدن یا تجربه آن حتی گریه هم می کنید؟ ( مثلا اگر یک تصادف ببینید به شدت به هم می ریزید و گریه می کنید، با دیدن خون حالتان بد می شود)
۸- معمولا در جلسات و مهمانی ها منتظرید دیگران به سوی شما بیایند یا خودتان به سمت آنها می روید و سر حرف را باز می کنید. بیشتر دوست دارید با اشخاصی که از قبل می شناسید گفتگو کنید یا به دنبال اشخاص جدید هستید تا با آنها هم گفتگو کنید.
۹- به طور معمول دوستان کمی دارید اما روابط صمیمانه ای دارید یا نه با افراد زیادی دوست هستید.
۱۰- کارهای فردی حداکثر با یکی را ترجیح می دهید یا کارهای گروهی را بیشتر می پسندید.
۱۱- به امکانات موجود و توانایی هایی ظاهری که دارید بسنده می کنید و فردی واقع گرا هستید یا خلاقیت و نوآوری در کارها برایتان اولویت دارد و مبتکر و خلاق هستید.
۱۲- دوست دارید در زمینه های مورد علاقه تان اطلاعات خود را بالا ببرید یا نه به همین اندک دانشی که دارید بسنده می کنید.
۱۳- منعطف هستید و در لحظه تصمیم می گیرید یا نه حتما باید برنامه ریزی قبلی داشته باشید. (در کارهایی که به عکس العمل فوری نیاز هست و اصولا پیش بینی نشده است موفق هستید یا در کارهایی که بر اساس طرح و برنامه قبلی باشد.)
۱۴- غالبا خود را ملزم می کنید تا کارها را به طور مشخص و دقیق سر ساعت مشخص انجام دهید یا برایتان مهم نیست حتما در محدود مشخص شده کار انجام شود.
۱۵- زندگی یکنواختی دارید که یک برنامه و کار مشخص را دنبال می کنید یا دارای برنامه های متعدد هستید و مدام از این شاخه به آن شاخه می پرید.
مرحله دوم: شناخت علاقه مندی ها
دوم علایق و توانمندی های نهفته خود را در زمینه های مختلف کشف و شناسایی کنید.
۱- به چه کارهایی علاقه دارید؟
ما همیشه در کاری موفق می شویم که آن کار را دوست داشته باشیم. معمولا داشتن استعداد رابطه مستقیمی با علاقه ما دارد، یعنی اگر به چیزی علاقه دارید به احتمال خیلی زیاد در آن زمینه استعداد هم دارید.
بهترین راه برای کشف استعدادهایتان این است که فکر کنید به چه کارهایی علاقمند هستید؟
چه کاری را همیشه دوست داشتید انجام دهید اما تا حالا اقدام نکرده اید؟
چه کارهایی است که وقتی دیگران انجام می دهند را می بیند، دوست دارید شما هم می توانستید آن کار را بکنید؟
آنها را لیست کنید و از بین آنها کاری که بیشتر به آن علاقه دارید را تعیین کنید، به احتمال خیلی زیاد در این کار بیشتر از موارد دیگر استعداد دارید.
2- در چه زمینه ای موفقیت هایی به دست آورده اید.
به زندگی تان توجه کنید. پرافتخارترین لحظه های زندگیتان را به یاد بیاورید. موفقیت در یک زمینه نشان از استعداد در آن است.
موفقیت ها و دستاوردهای زندگی گذشته تان را به یاد آورده و در دفترچه تان یادداشت کنید. حتی موفقیت هایی که در کودکی به آن دست پیدا کردید. مطمئناً یک نقطه مشترک در همه آنها احساس خواهید کرد و به همین ترتیب استعداد پنهان تان را کشف می کنید.
مثلا اگر در دوران مدرسه همیشه در نمایش ها و تئاترها نقشی بر عهده می گرفتید و به بازیگری علاقه فراوان دارید به احتمال زیاد شما در این زمینه استعداد خوبی دارید و موفق هم می شوید.
اگر معلم حرفه و فن شما مدام از شما تعریف میکرد و میگفت: آفرین چه شال گردنی بافتید، چه بلوزی دوختید، به احتمال زیاد در کارهای هنری مثل خیاطی، گلدوزی و … استعداد خوبی دارید که راه اندازی آموزشگاه خیاطی می تواند جزء هدف های شما باشد.
3- دوست دارید در چه زمینه هایی اطلاعات خود را افزایش دهید.
بیشتر دوست دارید چه کتاب هایی در چه زمینه هایی بخوانید؟( کتاب های سیاسی، فلسفی، تاریخی، مذهبی، تخیلی، روانشناسی و …)
در روزنامه و مجلات بیشتر چه قسمت هایی را می خوانید؟ (قسمت های مربوط به تغذیه و آشپزی، سیاسی، اقتصادی، حوادث، جنایی، ورزشی و …)
وقتی اینترنت می روید بیشتر چه اطلاعاتی را جستجو می کنید و چه سایت هایی می روید؟ ( آیا بیشتر به دنبال این هستید که اطلاعات دینی خود را بالا ببرید، سایت های سیاسی را باز می کنید، مطالب اقتصادی را می خوانید، به دنبال تاریخ جهان و ایران هستید و …)
مثلا ممکن است به اخبار اقتصادی بیشتر توجه کنید. در این زمینه کتاب بخوانید. عضو سایت هایی باشید که در این زمینه مطلب منتشر می کنند. عضو گروه هایی در شبکه های اجتماعی شوید که در این مورد بحث می کنند و شما هم دوست دارید در بحث آنها شرکت کنید.
این موارد می تواند به این معنی باشد که شما در آن زمینه علاقه خاصی دارید و اگر در آن زمینه فعالیت کنید، می توانید به موفقیت های بزرگ و چشمگیری دست پیدا کنید.
اگر کاری را دوست نداشته باشیم مطمئنا به دنبال افزایش اطلاعاتمان در آن زمینه نیستم و حتی به دنبال اخبار و اتفاقاتی که در آن حوزه می افتد، هم نیستیم.
پسری ۲۶ ساله تعریف می کرد: «نمی دانم هدفم در زندگی چیست، اصلا نمی دانم در چه زمینه ای استعداد دارم تا آن را دنبال کنم و موفق شوم.»
بعد از گرفتن یک تست و پرسیدن سوالاتی از او متوجه شدم که فردی دورنگرا است که به کارهایی که در آن باید با مردم ارتباط مداوم داشته باشد علاقه ندارد. هیچ گاه نمی توان به چنین فردی فروشندگی، مدیر فروش، بازاریابی را پیشنهاد داد.
او به نوشتن علاقه زیادی داشت، اما در چه حوزه ای؟
بعد از صحبت با او دریافتم که کتاب های تاریخی زیاد می خرد. حتی مدتی عضو کتابخانه بوده است و کتاب هایی که به امانت می گرفته در این زمینه بوده است.
در اینترنت مطالب در مورد تاریخ معاصر و پادشاهان جستجو می کند. موزه زیاد می رود.
با جمع بندی اینها به این نتیجه رسیدیم که او باید حرفه ای در این زمینه پیدا کند.
آن پسر بعد از یک سال خبر داد که در یک موسسه مطالعات تاریخ، در قسمت مقاله نویسی آن مشغول به کار شده است.
4- گاهی اطرافیانتان قبل از شما آن را می بینند.
یک راه برای کشف استعداد پنهانتان این است که با رویی باز نظرات دیگران را بشنوید. حتی اگر فکر می کنید خیلی درست نباشد. برایتان هزینه ای که ندارد، ابتدا فقط بشنوید.
مردی ۴۰ ساله تعریف می کرد: «وقتی به گذشته نگاه می کنم خیلی افسوس می خورم. کاش می توانستم به ۱۳ سال پیش برگردم. کارم را اصلا دوست ندارد. در یک اداره در قسمت بایگانی مشغول هستم. اما روابط اجتماعی خوبی دارم. همکارانم همیشه به من پیشنهاد می دادند تو که خیلی خوش صحبت هستی به دنبال کاری برو تا استعداد خود را بروز دهی. حتی یکی از همکارانم به من گفت که در صدا و سیما آشنا دارد و شاید بتواند کاری در رابطه با مجری گری پیدا کند.
من تنبلی کردم و فکر کردم شوخی می کنند و برای دلخوشی من این حرف ها را می زنند. اما بعد از ۱۳ سال پشیمانم و می گویم ای کاش در حرفه ای که استعداد داشتم و دیگران هم بر این باور بودند در آن موفق می شوم، قدم می گذاشتم.
بنابرین به چیزهایی فکر کنید که به طور طبیعی انجام می دهید و بقیه می گویند، «آفرین تو در این کار حرفه ای هستی، ای کاش من هم می توانستم اینکار را به خوبی تو بکنم.» اینکار را همان استعداد ذاتی خود بدانید.
می توانید از اعضای خانواده، آشنایان و دوستان خود کمک بگیرید. از آنها بپرسید: «از نظر شما من در چه زمینه ای مهارت دارم، در چه زمینه ای احتمال موفقیم زیاد است، چه کارهایی را خوب انجام می دهم؟»
سعی کنید به یکی، دو نفر بسنده نکنید و تا جایی که می توانید از تعداد افراد بیشتری بپرسید. پاسخ هایشان را در دفترچه یادداشت کنید. این جواب ها در نتیجه گیری برای کشف استعدادتان و یافتن هدف بسیار موثر و مفید خواهد بود.
۵- کدام کار است که آن را به خوبی و راحت انجام می دهید.
شاید تا به حال دقت نکرده باشید ولی مطمئنا کارهایی هست که انجام دادنش برای شما خیلی راحت است ولی همین کار می تواند برای دیگران بسیار سخت باشد. وقتی کاری را به راحتی انجام می دهید می تواند به این معنی باشد که در آن زمینه استعداد زیادی دارید.
مثلا ممکن است طراحی و نقاشی برای شما مثل آب خوردن باشد، حتی اگر در آن زمینه به کلاس آموزشی هم نرفته باشید. ولی برای یک نفر دیگر کشیدن یک نقاشی بچگانه هم بسیار سخت باشد.
ممکن است یک وسیله برقی مثل اتو را به راحتی تعمیر کنید.
به راحتی با کامپیوتر خود کار کنید انواع نرم افزارها را بشناسید بدون اینکه کلاسی رفته باشید.
شما هم خوب فکر کنید چه کاری را راحت انجام می دهید؟ آن را در دفترچه خود یادداشت کنید.
به این ۵ سوال با دقت تمام پاسخ دهید.
پاسخ های شما سرنوشت ساز هستند بنابراین عجله نکنید. با دقت، تامل زیاد، صبر و حوصله این کار را انجام دهید.
اگر باز هم در انتخاب هدف تردید دارید و می خواهید زندگی دلخواهتان را بسازید اما نمی دانید از کجا و چگونه شروع کنید، پیشنهاد می کنم فایل صوتی « هدفگذاری به روش نابغه ها » را تهیه و گوش دهید.
در این فایل صوتی آموزشی تکنیک های تخصصی و تمرین های عملی برای یافتن استعداد منحصر به فرد شما و هدفگذاری بر طبق آنها را آموزش داده ایم.
تا اینجای مقاله یاد گرفتید هدف چیست و چگونه برای خود هدف انتخاب کنید اما خیلی ها فکر می کنند چون هدفشان را پیدا کرده اند دیگر همه چیز تمام شده است و با یک برنامه ریزی می توانند به هدفشان برسند.
بله! برنامه ریزی لازم است اما کافی نیست.
حال باید بیاموزید برای رسیدن به خواسته تان لازم است چه کارهایی بکنید و چه تکنیک هایی را به کار بگیرید و چه نکاتی را در نظر داشته باشید.
شاید شما برای رسیدن به خواسته تان، راه های مختلفی را تجربه کرده باشید، تلاش های بسیاری هم انجام داده باشید اما نتیجه مطلوب را نگرفته باشید.
وقتی هدف خود را انتخاب کردید، چگونه باید به آن برسید؟
اگر تاکنون هدف هایی را برای خود تعیین کرده اید اما نتیجه نگرفته اید و به آنها نرسیده اید، به شما توصیه می کنم این ۴ قدم را مرحله به مرحله طی کنید تا به آنچه می خواهید برسید.
قطعا شما هم اگر این ۴ مرحله را اجرا کنید به خواسته خود خواهید رسید.
اگر روش های رسیدن به هدف را بلد نباشیم هرگز به آنها نخواهیم رسید.
4 مرحله موثر و مهم برای رسیدن به هدف چیست
مرحله اول: خوش بین و مثبت اندیش باشید.
شاید بگویید: «مشکلات زیادی در راه رسیدن من به هدفم هست. چگونه خوش بین باشم؟ آیا انها را نادیده بگیرم و خودم را به بی خیالی بزنم؟»
من از آن دسته از افراد نیستم که می گویند: «فقط مثبت باشید. مرتب به خود تلقین کنید که همه چیز رو به راه هست تا حتماً موفق شوید. به باغ نگاه کنید و بگویید چقدر این باغ زیبا و سرسبز است و علف های هرز آن را نادیده بگیرید.»
نه! این نوع مثبت اندیشی درست نیست.
من من می گویم: این باغ زیباست ولی داخل آن پر از علف های هرز است. پس اگر می خواهید از دیدن آن لذت ببرید راه بیفتید و علفها را از ریشه بکنید. در مورد هدفتان هم همین طور است.
هدفتان خوب است اما در راه رسیدن به آن سختی های فراوان وجود دارد.
شاید برای رسیدن به هدفتان باید مدتی«از تفریحات و گردش های خود کم کنید، کمتر رستوران بروید و غذاهای خوشمزه و گران بخورید، کمتر پای موبایل و تلویزیون باشید، شبها تا دیر وقت بیدار باشید، صبح زود از خواب بلند شوید، از اطرافیان خود طعنه بشنوید و …»
اما همه این سختی ها و مشکلات موقتی است، پایدار و تا آخر عمر نیست.
اگر مرتب با خود تکرار کنید که خدایا چرا در باغ زندگی من علف هرز هست؟ چه اتفاق مثبتی در زندگیتان خواهد افتاد؟ هیچی.
شما به جای تمرکز بر مشکلات، به جای آه و ناله کردن، به جای حسرت خوردن باید به دنبال راه حل برای رفعِ مشکلاتِ در راه و راهکارهای اصولی برای تحقق یافتن هدفتان باشید.
شاید به این فکر کنید که چگونه می توانید با مثبت اندیشی به هدف تان برسید؟
داشتن احساسِ خوب در مورد خود و هدفتان، شانسِ رسیدن به آن و مقابله با مشکلات احتمالی که در راه رسیدن به هدف پیش می آید را افزایش می دهد.
افکار مثبت به شما کمک می کند تا احساس قدرت و اعتماد به نفس بیشتری کنید.
افکار و احساسات مثبت تأثیر بسیاری بر انگیزه، انرژی و خلاقیت شما دارد و عملکرد تان را به اوج می رساند.
هر چه فرد خوش بین تری باشید، بیشتر مشتاق خواهید بود که کار را شروع کنید و نیز بیشتر مصمم خواهید بود که به کارتان ادامه دهید.
هر چه مثبت تر و خوش بین تر باشید در تمامی مراحل زندگیتان شادتر و موفق ترخواهید بود.
کلمات مثبت و گفتن جملات انرژی بخش و اطمینان دهنده به خود، غذای بسیار مناسبی برای تغذیه ذهن ناخودآگاه شما می باشند.
مثلاً به خودتان بگویید: «من می توانم، من هدفم را دوست دارم و برای رسیدن آن تلاش می کنم، هر مانعی که بخواهد جلوی راهم را بگیرد از میان بر می دارم، شاید برای رسیدن به هدفم یک سالی را سختی بکشم اما یک عمر راضی و خوشنود خواهم بود، ممکن است هر مشکلی پیش بیاید اما حل شدنی است، چطور فلانی به خواسته اش رسید پس منم می تونم، هرکسی اشتباه می کند، شکست می خورد، اما همین اشتباهات و شکست ها هستند که راه درست را به ما نشان می دهند و …»
اما اگر خوش بین نباشید، نمی توانید موفق شوید چون باور به انجام آن کار ندارید.
در نتیجه افکار منفی مانند سدی در جلوی شما قرار می گیرند، شما را از قدرت دور می کند تا احساس ضعف کنید و اطمینان خود را از دست دهید.
هرگاه منفی فکر کنید یا حرف منفی بزنید، باور به توانایی های خود را از دست می دهید.
اگر می خواهید در راه رسیدن به هدفتان ثابت قدم باشید و هیچگاه انگیزه خود را از دست ندهید باید در خود احساسات مثبت ایجاد کنید، گفتگوهای درونی انگیزه بخش با خود داشته باشید و از شر احساسات و افکار منفی رهایی یابید.
هیچ محدودیتی برای آنچه که می توانید انجام دهید، یا می توانید باشید یا می توانید داشته باشید وجود ندارد.
مگر محدودیتی که در افکار و تصوراتتان برای خود ایجاد می کنید. پس از همین امروز تصمیم بگیرید فردی خوش بین و مثبت نگر باشید.
مرحله دوم: هدف خود را مکتوب کنید.
نوشتن هدفتان بر روی کاغذ باعث واقعی و ملموس شدن آن می شود. وقتی هدفهایتان را می نویسید، با سرعتی معجزه آسا به آنچه می خواهید دست پیدا می کنید.
با نوشتنِ هدف، احتمال دستیابی به آن ۱۰ برابر می شود یعنی به ۱۰۰۰ درصد می رسد.
هدفتان را روی چندین کاغذ بنویسید و این کاغذها را در قسمت های مختلف خانه و محل کارتان نصب کنید.
مثلاً روی آینه، در و دیوار اتاقتان، به در یخچال، یا میز کارتان بچسباید. همچنین می توانید به جای نوشتن از عکس استفاده کنید. اگر نقاشی خوبی دارید هدفتان را نقاشی کنید یا عکسی از آن تهیه کنید و در قسمت های مختلف خانه خود قرار دهید.
مرحله سوم: در زمینه کاری خود به تخصص برسید.
شما این توانمندی را دارید که در زمینه کاری که انتخاب کرده اید یکی از بهترین ها باشید. شما می توانید به ۱۰ درصدِ بالایِ اشخاصِ حاضر در فعالیت خود بپیوندید.
اما چگونه؟ در این راه چه آموزش هایی باید ببینید؟
مهمترین مهارت هایی که باید یاد بگیرید را پیدا کنید.
حال که هدف خود را انتخاب کردید، ببینید کدام مهارت است که با یادگیری آن می توانید سریع تر به هدف انتخاب شده تان برسید و بیشترین نتیجه را به دست بیاورید؟
خوب فکر کنید و با دقت پاسخ دهید.
این مهارت چیست؟ یک لیست از مهارت هایی که برای رسیدن به هدفتان لازم دارید تهیه کنید.
مثلاً فرض کنید می خواهید یک گلخانه گل راه اندازی کنید. برای راه اندازی این کسب و کار باید تا حدودی با مهارت کشاورزی آشنا باشید.
بعد ببینید برای یادگیری این مهارت ها باید در چه زمینه هایی اطلاعات کسب کنید.
مثلاً برای این هدف که گفتیم، آشنایی با انواع خاک، کودها، نوع آبیاری، انواع گلها و … اطلاعات داشته باشید.
بعد فکر کنید برای کسب این اطلاعات باید چه کنید.
در چه کلاس ها و دوره های آموزشی شرکت کنید؟
چه کتابها و مجلاتی را مطالعه کنید؟
در اینترنت باید چه مطالبی را جستجو کنید و چه مقالاتی را بخوانید؟
با انجام این اقدامات مطمئن باشید که بسیار سریع تر از آنچه تصور می کنید به هدفی که در سر دارید خواهید رسید.
افراد موفق هم در زمینه کاری خود به دنبال کسب مهارت بوده اند.
مایک تایسون نیز به دنبال کسب مهارت بود. او در نوع خود بی نظیر بود.
برای این منظور شما هم باید در رشته و زمینه کاری خود مطالعه زیادی داشته باشید.
مثلا اگر می خواهید نویسنده موفقی باشید، باید کتاب های متعددی بخوانید. باید کتاب های نویسنده هایی را مطالعه کنید که بسیار موفق تر از شما هستند.
اگر در کار فروش محصول هستید، باید مقاله های آموزشی فروش بهتر را مطالعه کنید. باید تکنیک های بازاریابی محصول را بیاموزید.
حرکت در مسیر هدف به تنهایی به موفقیت منتهی نمی شود.
در این راه باید مطالعه و مهارت کسب کنید. مطالعه به شما کمک می کند تا در مسیر خود از تجربه ها و آموخته های دیگران الهام و در مسیر درست قرار بگیرید.
مرحله چهارم: تلاش و پشتکار داشته باشید.
هر چقدر هم که باهوش و توانمند باشید، مهارت و اطلاعات کافی داشته باشید، اما پشتکار نداشته باشید و با به وجود آمدن یک مشکل خیلی زود خسته و ناامید شوید و دست از تلاش بردارید، چه فایده؟
یکی از مهمترین اصول موفقیت برای تمام افراد با هر خواسته ای داشتن تداوم، روحیه تلاشگر و شکست ناپذیر برای رسیدن به هدف است.
شما بعد از این که هدف خود را مشخص کردید، باید آنقدر پافشاری و پشتکار داشته باشید تا بتوانید به هدف خود برسید.
اگر میخواهید به هدفتان برسید باید تمام توان خود را برای رسیدن به آن به کار بگیرید. شما نمیتوانید باکمی تلاش به خواسته تان برسید. باید تمام تلاش خود را به کار بگیرید و در این راه پشتکار فراوان داشته باشید.
اگر میخواهید کسبوکاری راه بیندازید نمیتوانید پیش خود بگویید: «فعلاً با در نظر گرفتن کمی وقت به این کار میپردازم، حالا اگر نتیجه داد زمان بیشتری را به این کار اختصاص می دهم.»
ابتدا به هدف خود ایمان داشته باشید و بعد اصل مهم موفقیت را به کار بگیرید که همان تلاش و پشتکار فراوان تا رسیدن به هدف است.
اگر می خواهید سال بعد در آزمون سراسری در رشته مهندسی برق قبول شوید، اما در درس فیزیک مشکلدارید، باید با پشتکار فراوان سه ماه تابستان را به کلاس فیزیک بروید. حداقل یک ساعت در روز را در خانه به حل مسائل و خواندن کتاب های آموزشی و تست فیزیک بپردازید. به شما قول میدهم در پایان تابستان بعد از گذشت ۹۰ روز شما در درس فیزیک پیشرفت بسیار زیادی کردهاید و این درس برای شما لذتبخش خواهد بود.
مهم نیست میخواهید در چه زمینهای پیشرفت کنید. باید تمام توان خود را به کار بگیرید و با تمام قوا کارکنید تا بتوانید به موفقیت برسید.
هدف شما هرچه باشد، هرچقدر سخت باشد، باید برای رسیدن به آن تلاش کنید، سختی ها و مشکلات را تحمل کنید، اما دست از سختکوشی برندارید.
پشتکار یکی از مهمترین اصلهای موفقیت است.
به این چند داستان که در مورد افراد موفق و شکست ناپذیر جهان است توجه کنید:
کلنل سندرز: شاید نام کلنل سندرز را نشنیده باشید. او مؤسس رستورانهای زنجیره مرغ سوخاری کنتاکی است که به اختصار KFC هم نامیده میشود. KFC در ۱۰۵ کشور دنیا ۱۷ هزار شعبه دارد و بعد از مکدونالد بزرگترین رستوران زنجیرهای دنیاست. درآمد این رستورانها در سال ۲۰۱۱، بالغ بر ۹ میلیارد دلار بوده است و مجموعا حدود ۴۵۵ هزار کارمند دارند.
نخستین بار سندرز در سال ۱۹۳۰ در غذاخوری یک پمپ بنزین در یکی از شهرهای کوچک کنتاکی، در زمان رکورد اقتصادی آمریکا، مرغ سوخاری جادویی خود را پخت. سال بعد او تعداد صندلیهای این رستوران را به ۱۴۲ رساند، چند سال بعد او شیوه پخت را عوض کرد و زمان لازم طبخ مرغ را بسیار کاهش داد.
در سالهای اول، هنگامی که رشته رستورانهای خود را افتتاح نکرده بود، مجبور بود، غذاهای خود را به رستورانهای دیگر بفروشد، بسیاری از رستورانها از خرید غذاهای او خودداری میکردند. او ۱۰۰۹ بار برای توافق بر سر فروش غذاهایش به رستورانهای مختلف سر زده بود و هر بار دست خالی برگشته بود!
اما آیا او دست از تلاش برداشت و ناامید شد؟ نه!
مایکل جردن: مایکل جوردن بازیکن شاخص تاریخ بسکتبال است. در ابتدای کار، زمانی او را از تیم بسکتبال دبیرستان بیرون کردند، اما او ناامید نشد و با تمرینهای سخت و ممارست در تمام طول یک تابستان، توانست خود را ثابت کند.
او بارها در حرفه ورزشی خود شکست را تجربه کرده و هر بار از ویرانههای شکست، پیروزی ساخته است.
جردن در رابطه با موفقیت هایش چنین می گوید: «من در طول مدت ورزشم بیش از ۹ هزار شوت را به بیرون زده ام. نزدیک به ۳۰۰ بازی را باخته ام. در ۲۶ بازی زمانی که می توانسته ام با شوت خود تیمم را برنده کنم، ضربه را هدر دادم. من در زندگیم بارها و بارها و بارها شکست خورده ام و این همان دلیل موفقیت من است.»
جیمز دایسون: دایسون مالک شرکت دایسون نسل جدیدی از جاروبرقیها را ساخت که نیازی به کیسه زباله و تعویض ندارند.
اما ساخت این جاروبرقی برای دایسون اصلا آسان نبود. او با حمایت همسرش پنج سال را صرف ساخت این نوع جاروبرقی کرد. گفته میشود در این مدت او ۵۱۲۶ بار اقدام به ساخت و آزمایش نمونه های ابتدایی نمود تا سرانجام موفق شد و جاروبرقی G-Force را در سال ۱۹۸۳ بسازد.
اما در ادامه او به مشکل بزرگی برخورد. هیج کارخانه ای، حاضر به حمایت از محصول او نبود، چون جاروبرقی او باعث از بین رفتن بازار پردرآمد تولید و توزیع کیسههای جاروبرقی میشد!
دایسون مجبور شد به بازار ژاپن روی بیاورد. در آنجا خوشبختانه از محصول او استقبال زیادی شد. به طوری که در سال ۱۹۹۱ برنده جایزه بینالمللی طراحی در ژاپن شد. در سال ۱۹۹۳، دایسون، شرکت خود را بنا کرد و با کمک تبلیغات تلویزیونی سرانجام جاروبرقی خود را به مردم شناساند.
جیمز دایسون میگوید: «مهم این است که شکستها شما را متوقف نکند، مهم این است که به درست بودن کاری که انجام میدهید ایمان داشته باشید و از رسیدن به آن ناامید نشوید. هر شکست میتواند به شما نشان دهد که در چه جایی و چه زمینهای مشکل داشتهاید و با برطرفکردن آنها به موفقیت برسید.»
اینها فقط یک داستان نیست. یک حقیقت است. کسانی که برای رسیدن به خواسته شان پشتکار فوقالعاده به خرج میدهند و سرانجام به هدف خود میرسند.
اگر می خواهید شما هم به یکی از افراد موفق تبدیل شوید باید وقتی دیگران دست از تلاش می کشند، شما هچنان پشتکار داشته باشید.
تفاوت اصلی میان افراد بسیار موفقی که نام آنها در تاریخ ثبت شده است با افرادی که نامی از آنها وجود ندارد در همین پشتکار است.
افراد موفق هر رنجی را تحمل می کنند، هیچ گاه شانه خالی نمی کنند و دست از تلاش بر نمی دارند. رها کردن رویاها و دست از تلاش برداشتن در وجود افراد موفق نیست. آنها تا زمانیکه که به موفقیت دست پیدا نکنند، دست از تلاش بر نمی دارند.
با نداشتن پشتکار، میدان را برای شکست خود باز نکنید. شما می توانید با هر شرایطی وفق، تغییر و تکامل پیدا کنید. بنابراین، هرگز دست از تلاش برندارید و پشتکار داشته باشید.
هدف خود را به شیوه صحیحی که قبلا آموزش دادیم انتخاب کنید.
بعد این ۴ مرحله را اجرا کنید تا به هدف خود دست یابید.
- مرحله اول: خوش بین و مثبت اندیش باشید.
- مرحله دوم: هدف خود را مکتوب کنید.
- مرحله سوم: در زمینه کاری خود به تخصص برسید.
- مرحله چهارم: تلاش و پشتکار داشته باشید.
پیشنهاد می کنم فیلم «چگونه در زندگی به هر آنچه می خواهید برسید؟» را با دقت ببینید و گوش دهید. استاد مهدویان در این فیلم توضیح می دهند در زندگی شخصی و کاری خود چگونه فرد موفقی باشید و خود را دست کم نگیرید.
برای رسیدن به هدف به یک مورد اساسی دیگر هم نیاز هست و آن هم اعتماد به نفس قوی است.
شما اگر ده ها هدف بر طبق علاقه مندی و استعدادهای خود انتخاب کنید اما مدام به خود بگویید: «من نمی توانم» چه اتفاق مثبتی خواهد افتاد. خب معلومه! هیچی.
حال چه باید بکنید؟
من به شما یاد می دهم چگونه به توانمندی های خود باور قوی داشته باشید؟
شما برای رسیدن به خواسته تان قدمی برنمی دارید مگر اینکه به خودتان و توانمندی هایتان باور محکم داشته باشید.
این باور قوی همان اعتماد به نفس است.
اگر توانمندی های خود را دست کم بگیرید و نسبت به خود اعتماد نداشته باشید هیچگاه به خواسته هایتان جامه عمل پوشانده نخواهد شد.
زیرا مدام به خود می گویید: «من نمی توانم» و به محض برخورد با یک مشکل و شکست فورا اعتماد به نفستان ضعیف می شود و خود را فردی بی عرضه که توانایی انجام هیچ کاری ندارد می بینید.
بسیاری از مردم از محدود بودن تواناییهای خود صحبت میکنند و در یک زمینه ای میگویند: «توانایی نداریم».
مثلا میگویند: «حافظه مان ضعیف هست، نمیتوانیم خوب صحبت کنیم، از کارهای فنی سَر در نمی آوریم، و …» این موضوع بیش از آنکه واقعا از کمبود تواناییهای افراد باشد ناشی از کمبود اعتماد به نفس آنهاست.
من می خواهم یک راهکار قوی برای افزایش اعتماد به نفستان در مسیر تحقق یافتن خواسته هایتان را آموزش دهم.
این راهکار قوی چیست؟ چگونه اعتماد به نفس خود را تقویت کنید؟
یکی از مهم ترین عواملی که اعتماد به نفس شما را کاهش می دهد و باعث می شود هدف خود را دست نیافتنی ببینید باورهای ذهنی محدودکننده در مورد خود، استعداد و توانایی هایتان است.
این باورهای دهنی نادرست مانع آن خواهند شد که به اهداف شخصی و رویاهای زندگیتان دست یابید.
چگونه باورهای محدودکننده که فقط زاییده ذهن خود شماست را از خود دور کنید؟
اگر واقعاً خواهان افزایش اعتماد به نفس و تحقق یافتن خواسته هایتان هستید، باید از نفوذ این نگرشها جلوگیری کنید.
در ابتدا تعریفی از باور داشته باشیم.
باور چیست؟ باور تصور ما از خودمان و توانمندی هایمان است.
این باور ما است که از ما انسانی قوی و توانمند و یا انسانی ضعیف و ناتوان میسازد. باور انسان می تواند او را ضعیف و یا توانمند کند.
هنری فورد می گوید: «اگر فکر میکنید، میتوانید پس میتوانید و اگر فکر میکنید، نمیتوانید پس نمیتوانید.»
ما دو نوع باور داریم: باورهای انگیزه بخش و باورهای محدودکننده
در این مقاله می خواهم در مورد باورهای محدودکننده که باعث متمایز شدن افراد موفق و ناموفق می شود، با شما صحبت کنم.
باورهای محدودکننده به شدت اعتماد به نفس شما را کاهش می دهند و یک مانع بزرگ را در ذهنتان ایجاد میکنند. شما حتی اگر توانایی انجام کاری را داشته باشید، باور محدودکننده چنان شما را فلج و زمین گیر می کند که اجازه نمی دهد هیچ قدمی در راستای رسیدن به هدفتان بردارید.
قبل از شروع کار مدام بهانه می آورید و خود را متقاعد می کنید که هیچ توانایی ای ندارید، بنابراین حتی شانس امتحان کردن آن کار را از خود خواهید گرفت. تازه حتی اگر شروع به انجام کار هم بکنید نمیتواند آن را به درستی انجام دهید.
این باورهای منفی از کجا در ذهن ما نقش بسته اند؟
گاهی در زندگی درگیر باورهایی میشویم که در تجربه های ناخوشایند قبلی و یا اطرافیانمان به ما دیکته کرده اند که چه هستیم و چه تواناییهایی داریم.
مثلاً اگر معلمتان به شما بگوید که باهوش نیستید، آنوقت فکر میکنید تصور شما از خودتان چه خواهد شد؟ اینکه خنگ هستید.
اگر در یک سخنرانی خوب عمل نکنید، در زمان سخنرانی بعدی چه تصوری از خودتان پیدا میکنید؟ اینکه استعدادی در سخنرانی کردن ندارید.
اگر رابطه عاطفی تان با یک نفر به شکست بی انجامد، آنوقت چه تصوری خواهید کرد؟ اینکه جذاب و دوست داشتنی نیستید.
اگر غذایی را بسوزانید و مادرتان شما را دست و پا چلفتی خطاب کند چه تصوری در مورد خود خواهید کرد؟ اینکه دختری بی عرضه و بی هنری هستید.
این فهرست انتهایی ندارد……
آیا این باورها درست است؟
خُب این همان مشکلی است که تقریباً در بیشتر آدمها دیدهام: ما انتخاب میکنیم که مزخرفها را باور کنیم.
اگر شخصی از ما تعریف کند می گوییم: «نه بابا این طوری ها هم که می گویید نیست، نظر لطف شما است». فکر می کنیم برای دلخوشی ما این حرف را زده و ته دلمان باور نمی کنیم.
اما اگر کسی از ما انتقاد کند فورا آن را باور می کنیم و دیدگاهمان نسبت به خود عوض می شود.
چرا؟ چرا ما حرف هایی را باور می کنیم که موقعیتهای ما را در زندگی از بین میبرند و فرصتهای ما را در زندگی محدود میکنند؟
چرا باید خودتان را درگیر آنها کنید؟
چگونه باورهای محدودکننده خود را تغییر دهید؟ چگونه این افکار منفی را از خود دور کنید ؟
پیشنهاد می کنم فیلم «چگونه افکار منفی را از خود دور سازیم؟» را با دقت ببینید و گوش دهید. استاد مهدویان در این ویدیو ۳ راه کاربردی آموزش داده می دهند که می توانید افکار منفی را از خود دور کنید و در آخر هم راهکارهایی داده می دهند که می توانید افکار منفی را به افکار مثبت تبدیل کنید.
چگونه باورهای محدودکننده خود را تغییر دهید؟
برای رهایی از باورهای منفی و بازدارنده و جایگزین کردن باورهای مثبت و انگیزه بخش به جای آنها ۳ مرحله را توضیح دادم و برای هر مرحله تمرین هایی را در نظر گرفته ام که باید با دقت اجرا کنید.
قبل از اینکه مراحل را شروع کنیم یک خودکار و دفترچه بیاورید که تا پایان تمام تمرین ها را درون آنها انجام دهید.
مرحله اول: باورهای غلط و منفی در مورد خود را شناسایی کنید.
اولین قدم برای تغییر باورهایتان شناسایی باورهای محدودکننده است.
فرض کنید هدف شما این است که یک آموزشگاه کامپیوتر را راه اندازی کنید. در ابتدای کار به دنبال مجوز و اجاره مکان می روید اما ناگهان در چالشی قرار می گیرید.
یک صدایی منفی در ذهن به شما می گوید: «تو نمی توانی، از عهده این کار بر نمی آیی، تو بدشانسی، این کار سرمایه می خواهد، فلانی شانس و پارتی داشت، به این راحتی ها مجوز نمی دهند، اگه راحت بود همه می توانستند یک آموزشگاه راه اندازی کنند، …»
تکرار این گفتگوهای منفی، بطور ناخودآگاه تمام تصمیمات و خواستههای شما را لغو می کند.
در نتیجه شما با وجود اینکه به کسب و کار آموزشگاه کامپیوتر علاقه زیادی دارید اما آن را رها می کنید چون توانمندی هایتان را باور ندارید و به خودتان اعتماد کافی ندارید.
تمرین اول:
از خود بپرسید: «در راستای رسیدن به هدفم باورهای محدودکننده من چه هستند؟»
خوب فکر کنید. در مورد هدفتان چه باورهای محدودکننده ای دارید؟
ذهنتان را مرور و این باورها را پیدا کنید و یک لیست تهیه کنید.
مرحله دوم: باور مثبت را جایگزین باور منفی کنید.
یک تکنیک فوق العاده برای تغییر باورهایتان این است که باور محدودکننده را بنویسید بعد رو به روی آن باور مثبت و انگیزه بخش را یادداشت کنید.
جملات جایگزین شده باید کوتاه و مثبت باشند و با ضمیر من نوشته شوند.
باورهای منفی | باورهای منفی |
نمی دانم چطور انجامش دهم یا در این حوزه متخصص نیستم. | در مسیر رسیدن به هدفم لازم است یکسری مهارت ها را یاد بگیرم. |
ممکن است شکست بخورم. | با شکست دنیا به آخر نمی رسد. (یا) هر فرد موفقی برای رسیدن رسیدن به خواسته اش حداقل یک شکست داشته است |
به اندازه کافی پول ندارم. | با سرمایه کم، قرض کردن و گرفتن وام می توانم کارم را شروع کنم. |
والدینم من را از این کار منع می کنند. | والدینم وقتی موفقیت مرا ببینند نظرشان نسبت به من و کاری که می کنم عوض خواهد شد. |
قبلا کسی انجامش نداده است. | من به همه ثابت می کنم این کار شدنی است. |
برای شروع خیلی دیر است. | هیچگاه برای موفقیت دیر نیست. |
نمی توانم انجامش دهم. | نهایت سعی ام را می کنم. (یا) من به توانایی های خود ایمان دارم. |
تمرین دوم:
با توجه به تمرین شماره ۱ برای شروع و انجام خواسته تان چند باور منفی و محدودکننده دارید؟ آنها را بشمارید (مثلا ۵ تا).
در دفترچه تان یک جدول با ۵ سطر و دو ستون بکشید. در ستون اول باورهای منفی و ستون دوم باورهای مثبت که می خواهید در ذهنتان آنها را جایگزین کنید بنویسید.
برای نوشتن جملات مثبت عجله به خرج ندهید. خوب فکر کنید و یک جمله انگیزشی قوی را بنویسید.
مرحله سوم: تکرار و مداومت رمز تغییر باورهاست.
در مرحله قبل گفتیم برای تغییر باور بازدارنده و محدودکننده باید در مقابل، جمله عکس آن را که یک جمله مثبت و قدرتمند است بنویسید.
آیا با یک بار نوشتن و گفتن آن به خود، باور نیروبخش جایگزین باور محدودکننده می شود؟ قطعا نه!
ضمیر ناخوداگاه همیشه در مقابل تغییر مقاومت نشان می دهد.
این ویژگی ضمیر ناخوداگاه خیلی هم بد نیست. این سیستم دفاعی ذهن، برای مقاومت در پذیرشِ هر باوری هست که پیشنهاد میشود.
تصور کنید اگر ضمیرناخودآگاه ما هر چیزی را باور می کرد چه اتفاقی می افتاد؟
زمانی که شما تبلیغات تلویزیونی را می دیدید هر تبلیغی را باید می پذیرفتید و می خریدید.
فرض کنید شما قد کوتاهی دارید. یک تبلیغ تلویزیونی می گوید: «اگر این قرص را مصرف کنید عرض یک ماه ۳ سانت رشد می کنید! ضمیر ناخودآگاه فوراً راحتی و سرعت جوابدهی این روش را می بیند و بلافاصله این حرف را باور می کند.»
فردا تبلیغ دیگری می گوید: «اگر این کفش را ۳ ماه بپوشید ۵ سانت قدتان رشد می کند و دوباره شما این کار را می کنید و روز دیگر تن به عمل جراحی میدهید و همین طور تا به آخر ….»
یعنی با اصرار زیاد وارد فاز باورشکنی می شود و کم کم تردید می کند که نکنه من دارم اشتباه می کنم.
در نتیجه تبلیغات طولانی مدت مقاومتِ ضمیرناخودآگاهِ بسیاری از افراد را شکسته و باور می کنند که با خوردن قرص و پوشیدن کفش قدشان بلند می شود.
تمرین سوم:
شما برای تکرار باورهای جدید و مثبت که در مرحله قبل مشخص کردید چه باید بکنید؟ چندین راه وجود دارد:
اول اینکه: این جملات تاکیدی مثبت را با صدای خود ضبط کنید و روزی چندین بار گوش دهید تا به صورت یک باور در ذهن شما حک شود.
دوم اینکه: این جملات را روی کاغذ بنویسید و در مکان هایی از خانه و محل کارتان مثل روی آینه، روی میز، در و دیوار اتاقتان، در یخچال، درون کیف پول و … قرار دهید.
سوم اینکه: از آن عکس نوشته تهیه کنید و روی پس زمینه گوشی و یا کامپیوترتان قرار دهید. تا همیشه چشمتان به آنها بیفتد و این باعث می شود که مدام برای شما تکرار شود و باورتان تغییر کند.
اساساً آنقدر باید تظاهر و تکرار کنید تا شروع به باور کردن این جملات کنید.
این تمرین ها را حتما اجرا کنید تا باورهای بازدارنده در شما کمرنگ و کمرنگ تر شود و اعتماد به نفستان افزایش پیدا کند.
با باورها و افکار جدید به خودتان اجازه می دهید زندگی را خلق کنید که همیشه می خواستید و سزاوارش هستید.